هوشنگ سیحون اگر عمرش به دنیا باقی میماند امروز ۱۰۳ ساله میشد؛ مردی که هنر و خلاقیتش در طراحی و ساخت آرامگاههای خیام، کمالالملک، نادرشاه، ابوعلی سینا و بسیاری از بناهای ماندگار دیگر به اوج رسیده است. ذهن زیبای او معماری، طراحی، نقاشی وتندیسسازی را با هم درآمیخت تا از دل آن به ایدههای نابش پیراهن حیات بپوشاند.
سیحون همانند نامش، رود خروشانی است که هنرِ معماریاش در سراسر وطن جاری شده ومسیرش از دو شهر مشهد و نیشابور نیز گذر کرده است تا خراسان را نیز طراوت بخشد؛ آنطور که این اقلیم پس از تهران، دومین استان کشور است با بیشترین آثار سیحون در دل خود.
وجود این آثار سبب شده است در زادروز این معمار نامی، به تاریخ حضور او در خراسان بپردازیم و روایتگر قصه بناهای به یادگارمانده از او باشیم؛ آثاری که با روح مشهد عجین شدهاند؛ آنچنان که نمیتوان آنها را جدای از یکدیگر به تصویر کشید.
هوشنگ سیحون، نوه میرزاعبدالله فراهانی است. زاده دارالخلافه در آخرین سال قرن سیزدهم که در میان ساز و نقاشی بزرگ شد. او که شاگردِ کمالالملک نیز بوده، در سال ۱۳۲۳ خورشیدی، پس از گرفتنِ مدرک دانشآموختگی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به دعوت آندره گدار چمدانش را به قصد پاریس میبندد، ولی ۵ سال بعد با پایان دوره دکتری هنر به ایران بازمیگردد.
درست در همین سال، انجمن ملی آثار ایران مسابقهای برای طراحی مقبره بوعلیسینا برگزار میکند. پرواضح است که هوشنگ سیحون برنده این مسابقه میشود تا پای او برای ساخت بناهای ماندگارش بر مزار شخصیتهای مانای وطن باز شود.آر
او که استادی دانشگاه و ریاست دانشکده هنرهای زیبای تهران تا سال ۱۳۴۷ خورشیدی را هم در کارنامه دارد، در دفترچه یادداشتش، درباره طراحی آرامگاهها و بناهای یادبودی که ساخته، مختصر توضیحی میدهد و در ادامه راجع به ساخت پنج بنای یادبود ابوعلیسینا، نادرشاه افشار، خیام، کمالالملک و بازسازی آرامگاه فردوسی مینویسد.
بنا بهگفته خودش، او با مطالعه بر روی زندگی و آثار صاحب مقبره تلاش کرده است آنها را بشناسد و در آثارش متجلی کند. معماری، رنگها، نمادهای شکلی و عددی و حتی ادبیات، ابزار کار او هستند تا نمایانگر اندیشه یک شخصیت بر مزارش باشند: «سعی کردهام اثر را در سادهترین و بیتکلفترین شکل ممکن ارائه کنم تا شاید بتوانم سهلوممتنعگویی شعری را در عالم معماری هم بهوجود بیاورم».
با این زاویه دید، پای این معمار هنرمند با طراحی آرامگاه خیام در سال ۱۳۴۱ به خراسان باز میشود تا تجلی ریاضی و نجوم و ادب را در مقبرهوی هویدا کند. آرامگاه خیام بههمراه مقبره کمالالملک در سال ۱۳۴۲ بازگشایی میشود تا نخستین بناهای این معمار چیرهدست در خراسان در معرض دید عموم قرار بگیرد.
در همین سالهاست که سیحون به خراسان بازمیگردد تا اینبار آرامگاه نادری را بسازد. قصه از این قرار است که انجمن آثار ملی ایران در دهه ۴۰ همت میکند تا مقبره نادر را بر روی ساختمان روبهویرانی آن که قوامالسلطنه برپا کرده بود، بنا کند.
در مرداد سال ۱۳۳۴ انجمن نامهای به سیحون مینویسد و از او میخواهد که برای آرامگاه نادرشاه در مشهد، طرحی بزند و نقشهای بکشد؛ البته انجمن بر چهار گزینه هم تأکید میکند تا سیحون در طراحیاش بگنجاند؛ آرامگاه نادر، موزه اسلحه زمان نادر، موزه اسلحه ماقبل نادر و پایه و مجسمه نادر.
سیحون درباره ساخت این آرامگاه در یادداشتهای خود نوشته است: «من ضمن مطالعه دقیق سرگذشت نادر به چند مطلب آگاهی یافتم: یکی اینکه اگر نادر نبود، ایران دیگر نبود؛ زیرا از یکطرف افغانها ایران را اشغال کرده بودند و از طرف دیگر عثمانیها در تدارک اشغال قسمتهایی از ایران بودند و شاید اجانب نیز چشم طمع به ایران دوخته بودند که نادر همه را تارومار کرد و فراری داد. دیگر اینکه سرداری به عظمت نادر در تاریخ ما کمتر یافت میشود.
این سردار بزرگ در تمام جنگها، کمتر در موضع دفاعی قرار داشته و بیشتر در حال حمله و هجوم بوده است. به تشریفات سلطنتی و زرقوبرق معمول شاهی، علاقهای نداشته و در [کمال]سادگی در میدان نبرد در چادر یا در جوار سربازان بهسر میبرده است. با این مشخصات، باید بنایی برپا کنیم که از هر جهت خود نادر باشد».
سیحون با این مشخصات و با نگاهی که درباره نادر پیدا کرده بود، شروع به طراحی میکند و مدلی را روی کاغذ میکشد که به مذاق انجمن خوش میآید. سال ۳۵ این پروژه تصویب میشود و به دست استاد معماری ایران سپرده میشود تا پا به عرصه وجود بگذارد. سیحون در سیاهههای خودش، نگاشته است که از خطوط مورب برای طراحی این آرامگاه بیشتر بهره برده است تا حرکت و جهش را تداعی کند.
او درباره همه جزئیات ساخت این بنا فکر میکند و حتی قبر نادر را در نقطه وسط آرامگاهش که نماد چادرنشینی این شاه ایرانی است، قرار نمیدهد. انگار نادرشاه افشار رمیدهازمیدان جنگ به چادرش پناه آورده و در گوشهای از آن آرمیده است؛ البته اجرای این طرح به همین راحتی نبود.
او با ابوالحسن خوان صدیقی، هنرمند نامدار مجسمهساز، نیز همفکری کرد و مجسمه نادر را سوار بر اسب بههمراه تنی چند از سربازانش سفارش داد تا هنرمندانه ساخته شود. سال ۴۲ وقتی که بهار تازه به شهر مشهد قدم گذاشته بود، این مقبره در باغ نادری بر روی علاقهمندان گشوده شد تا نخستین اثر هوشنگ سیحون در شهر امامرضا (ع) جاودانه شود.
حکایت سیحون و خراسان پایان نمیگیرد و او پس از این، میهمان حکیم توس میشود تا آرامگاه فردوسی را بازسازی کند؛ آرامگاهی که با ماجراهای بسیار در سال ۱۳۱۳ پا گرفته بود و طراح آن کریم طاهرزادهبهزاد و معمارش حسین لرزاده بوده است؛ ماجرا از این قرار است که سازه حسین لرزاده در سیسالگی و پیش از اینکه قدم به میانسالگی بگذارد، از رمق میافتد. در ساخت این بنا محاسبات فنی، دقیق نبوده است و ارزیابی نکردنِ مقاومت خاک و مصالح پی، باعث جذب رطوبت شده و در نهایت نشست بنا را رقم میزند.
انجمن آثار ملی در سال ۱۳۴۳ دست به دامان هوشنگ سیحون میشود تا این بنا را بازسازی کند؛ البته انجمن تأکید میکند که بنای جدید باید سروشکل بنای پیشین را داشته باشد. چهار سال طول میکشد تا زحمات مهندس سیحون در اینباره به ثمر بنشیند.
تیمسار سپهبد آقاولی، مدیر انجمن ملی آثار، در خطابه افتتاحیه بنا در سال ۱۳۴۷ درباره تغییراتی که پدر معماری نوین ایران در این بنا داده است، میگوید: «هیئت اصلی و منظر خارجی اولیه و قدیمی بنای آرامگاه، عینا محفوظ مانده است. داخلی آن تالار وسیعی به وسعت نهصد مترمربع، مزین به نماسازیهای سنگی و کاشیکاریهای متناسب با چنین مقام، خوابگاه ابدی حکیم را فراگرفته است و تمام سنگنوشتهها و نقوش برجسته بنای سابق، عینا در محلهای شایسته نصب گردید».
میانتهی شدن سقف سنگین آرامگاه که تا آن زمان توپر بود، یکی از کارهای سیحون است. مجسمه فردوسی، ساخت مرحوم ابوالحسن صدیقی، با مرمر یکپارچه نیز در همین زمان به نمادهای باغ فردوسی اضافه میشود. «افتتاح آرامگاه فردوسی به روی مشتاقان حکیم توس» به صدر اخبار میآید و روزنامه خراسان در صفحه نخست خودش تیتر میزند: «ساختمان جدید آرامگاه فردوسیطوسی طی مراسم باشکوهی گشایش یافت و قسمتهای مختلف آرامگاه مورد بازدید قرار گرفت».
باغ فردوسی از هرسو پنجاه متر توسعه پیدا میکند. معبر ورودی باغ فردوسی نیز گسترده میشود. فاصله سیکیلومتری مشهد تا توس، دستاندرکاران را وامیدارد که برای رفاه حال بازدیدکنندگان، وسایل رفاهی فراهم کنند. ساخت یک رستوران و یک استراحتگاه خانوادگی، از دیگر سازههایی است که سر، بلند میکند. درواقع آنچه از آرامگاه فردوسی اکنون در منظر نگاه فردوسیدوستان قرار دارد، حاصل هنر این مهندس ایرانی است.
از دیگر بناهایی که سیحون در توس ساخته است و بسیاری از مشهدیها دستکم یکبار آن را دیدهاند، ساختمان موزه آرامگاه است؛ البته ساختمان کنونی در طرح نخست، استراحتگاه خانوادگی بود، ولی در سال ۱۳۶۱ به موزه تبدیل میشود و سال ۱۳۸۴ نیز مهندس بهروز احمدی تغییراتی در آ نمیدهد تا برای نمایش آثار مناسبسازی شود.
موزه توس چهار بخش دارد؛ بخش نخست به آثاری که در اثر کاوشهاس باستانشناسی از دشت توس به دست آمده است، اختصاص دارد که شامل انواع قطعات سفال دوره اسلامی و پیش از اسلام و سکههای طلا و نقره میشود. بخش دوم شامل آثاری است که روح حماسی و پهلوانی شاهنامه را به رخ میکشند.
بخش سوم اشیایی را که در زمان فردوسی خلق شدهاند، نمایش میدهد و در بخش آخر، اشیای اهدایی به موزه مانند تابلوهای نقاشی از چهره فردوسی و آثار استاد علی رخسار، از داستانهای شاهنامه و انواع فرش و قالیچه قرار دارد.
سیحون باز به مدد کلمات و کاغذ، اطلاعات بیشتری به ما میدهد: «رستوران و استراحتگاه هر دو مقابل هم و در دو طرف باغ یکپارچه با بتن لخت ساخته شدند. هر دو از دید معماری از بهترین کارهای من هستند؛ مخصوصا بنای استراحتگاه که خاطره معماری کویر را تداعی میکند.»
اکنون میدانیم که مقصود سیحون از این کلمات، همین ساختمان موزه است. درظاهر افتتاح باغ فردوسی و بناهایی که در آن ساخته شد، در سال ۱۳۴۷ پایانی است بر حضور یک مهندس خلاق ایرانی در این شهر، اما بهجرئت میتوان گفت که روح هوشنگ سیحون، مرد نخست بناهای ماندگار ایرانی در صد سال اخیر، در بناهای ارزشمندی که آفریده و به هویت این شهر افزوده است، همچنان جریان دارد.
هرگاه به محوطه آرامگاه نادر قدم میگذارید و خیمهگاه او سایهافکن وجودتان میشود یا هرگاه که گردنتان افراشته میشود تا بر بلندای کاخ بلند فردوسی حکیم، چشم بدوزید و زمانی که قدم به صحن موزه توس میگذارید، مرد نیکنام معماری ایرانی همراه شماست.